به گزارش مشرق، سهراب بختیاری زاده را می توان مارکوپولوی فوتبال ایران در دهه گذشته
دانست. مدافع
خوش استیلی که در فولاد، استقلال تهران، صبای قم، پاس همدان، استقلال خوزستان، و
حتی لیگ ترکیه هم بازی کرد.
سهراب که مثل یحیی گل محمدی بعد از چند سال حضور در تهران از یک
تیم پرطرفدار راهی فولاد شد به جای آنکه افت کند مثل هم پستی اش اوج گرفت و البته
حسرت را به دل طرفداران استقلال گذاشت.
او در اوج پختگی از یک تیم کم طرفدار در تیم ملی حضور پیدا کرد و
گلزنی در جام جهانی را در کارنانه اش ثبت کرد. بازیکنی که شاید اگر دست خودش بود امروز هم فوتبال بازی می کرد و دل
از ورزش نمی کند.
متن گفت و گوی وی را در زیر می خوانید:
* روزهای خارج از فوتبال چطور میگذرد؟
واقعا سخت میگذرد. شاید باورتان نشود ولی به اندازه 10 سال دوری این خداحافظی یکی دو ساله برای من گذشته است. شما باید انسان با اراده و قوی باشید و خیلی ایمان داشته باشید که این روزها را بگذرانید و طوری برنامهریزی کنید که وقت به بطالت نگذرد. جدا از اینکه مراسم خداحافظی باید برایت بگیرند باید برنامهریزی هم داشته باشی.
* مربی به بازیکن بگوید تو را نمی خواهم بلوا می شود
* در ایران شرایط فرق می کند قبول دارید؟
چند وقت پیش کتاب فرگوسن را مطالعه کردم که در بخشی از آن نوشته بود احساس کردم «نیکی بات» دیگر نمیتواند به ما کمک کند. با او صحبت کردم و گفتم به اتفاق همسرم شب به منزلت میآییم. وقتی رفتیم به اتفاق همسرم در حضور همسرش به او گفتم تو دیگر نمیتوانی به منچستر کمک کنی و خودم برایت تیم پیدا میکنم که در آن بازی کنی. حالا شما تصور کنید شما در ایران به یک بازیکن بگویید دیگر به تو نیازی ندارم. بلوا می شود! فکر میکنم یک سال بین سرمربی و بازیکن چالش و مصاحبه و انواع رفتارهای عجیب و غریب به وجود میآید در حالی که آن بازیکن و مربی تا قبل از آن یک سال مثل پدر و پسر بودند. میتوانم خیلیها را اسم ببرم که این اتفاق برایشان رخ داده و در نهایت منجر به گل و شیرینی شده است. البته من طوری زندگی کردم که کمتر عذرخواهی کنم و همه هدفم این است که مجبور نشوم کلمه ببخشید را تکرار کنم. در فوتبال ما این مسائل خیلی کم است و همه به دنبال این هستند که یکدیگر را خراب کنند.
*ستاره های سرشناس بعد از فوتبال خانه نشین هستند
* قبول دارید وقتی یک بازیکن از فوتبال خداحافظی میکند فدراسیون تازه باید هوای او را داشته باشد و اجازه ندهد غم فراموشی فوتبال به سراغ این بازیکن بیاید.
دقیقا درست است. مثلا بازیکن فوتبالش را کنار میگذارد و در اولین اقدام میخواهد به کلاس مربیگری برود. فدراسیون فوتبال باید مسئول باشد و او را در چرخه دیگر استفاده کند نه اینکه ستاره سرشناس تیم ملی در خانه بنشیند. اگر فدراسیون هوای بازیکن تازه خداحافظی کرده را داشته باشد او روح میگیرد و نمیشود کسی مثل مثلا مجتبی محرمی. او یک فوتبالیست بزرگ بود و همه دوستش دارند اما آیا بعد از اینکه امثال من، مجتبی محرمی و ... فوتبال را کنار گذاشتیم توجهی صورت گرفت؟ محرمی و محرمی ها بعد از فوتبالشان باید به کجا پناه ببند؟ ما این شرایط را در فوتبال نداریم. جالب است یک آدم از آن سوی ایران با چند مدرک و سوتی که به عنوان معلم ورزش به گردنش است در کلاسهای مربیگری شرکت میکند و یک بازیکن با بیش از 70، 80 بازی ملی هم باید همین روند را طی کند. کجای دنیا به این شکل است؟ ولی من چون عاشق کار هستم و آیندهام را دوست دارم این مسائل را با خودم حل کردم. آقای مایلی کهن یکبار آمد و گفت بازیکن خودش باید بخواهد ، حرف ایشان درست اما آیا بستر را برای بازیکنی که فوتبالش تمام شده فراهم کرده ایم که از او انتظار داریم؟
* کمی از خودتان و از آغاز فوتبالتان بگویید.
می دانید که فوتبال خوزستان از همان چاههای نفت و مسجدسلیمان آغاز شد. یک کاری که خیلی جالب بود اینکه تاج سابق یا استقلال در یک حرکت حرفهای یک سری پایگاه در استان خوزستان برای استعدادیابی به وجود آورد. مثلا تیمهایی مثل استقلال مسجدسلیمان، استقلال آبادان و استقلال اهواز تشکیل داد. وقتی پایگاه درست شود خود به خود شاگرد هم به وجود میآید. این باعث شد که مردم به فوتبال علاقمند شوند و در خون آنها جاری شد. ما هم از زمینهای خاکی شروع کردیم و در زمین باهنر در کنار پسرعموهایم کار را آغاز کردیم. پدر من یک کارگر بود و خیلی مخالف فوتبال ولی با همه این مسائل از گلکوچک آغاز کردم و قبل از سربازی به تیم جنوب اهواز آمدم. یادم میآید تیم جنوب اهواز در زمین تمرین میکرد که بزرگسالان یک طرف بودند و جوانان هم یک طرف دیگر. وقتی ما در حال تمرین بودم «آقا لفته» من را صدا کرد و گفت با بزرگها تمرین کن. یک فوتبال برای ما گذاشت و به همه بازیکنان گفت یک لحظه بازی را نگه دارید و نحوه استپ کردن این جوان را ببینید. او نمیدانست من پسرعموی سیاوش بختیاریزاده هستم. به همه گفت یک توپ بلند میزنم و تو استپ کن تا همه یاد بگیرند. آنجا بود که سیاوش گفت سهراب پسرعموی من است بعد از آن هم قرار شد با تیم بزرگسالان تمرین کنم.
*مدافع تیم ملی را در تمرین نابود کردم
* از همان ابتدا مدافع وسط بودی؟
در تیم انتظام دفاع چپ هم بودم که بعد از آن به شاهین اهواز آمدم و یکی دو سال در لیگ دو بودیم. حتی در آن زمان آنقدر خوب بازی کردم که گلهای از راه دور زیادی هم میزدم. یک بازی مقابل پلیاکریل داشتیم که سه بر دو با مربیگری آقاجان آنها را شکست دادیم که یک گل از راه دور زدم. بعد از بازیها در منزل نشسته بودم و آن زمان موبایل هم نبود. یک نفر زنگ خانه ما را زد و گفت من از اصفهان آمدهام و آقای آقاجان گفته اگر فلانی «بختیاریزاده» را دیدی بگو من او را میخواهم. اول فکر کردم شوخی میکند چون دلالها تازه آغاز به کار کرده بودند. یادم افتاد هوشنگ لوینیان از اهواز به اصفهان رفتند تا برای سپاهان تست بدهند. به سختی شماره خوابگاه آنها را پیدا کردم که لوینیان گفت: محمودخان «یاوری» تو را میخواهد. به سپاهان بیا و نمیخواهد به پلیاکریل بروی. من به آنجا رفتم و مسئولان پلیاکریل خیلی ناراحت شده بودند که سپاهان بازیکنان آنها را غر میزند! آن زمان به تمرین سپاهان رفتم ولی باور کنید وقتی حالا میگویند سپاهان قوی است تعجب نمیکنم چون آن زمان هم قوی بود. جنوب اهواز که تیم دوم کشور بود و حتی در آسیا هم حضور داشت یک کلمن شربت سنکوئیک درست میکرد و به بازیکنان میداد. این کل تغذیه ما بود. بعد از آن وقتی سپاهان را دیدم آنها یک خوابگاه بسیار شیک داشتند و غذای بسیار عالی. شرایط اصفهان با اهواز زمین تا آسمان فرق میکرد. آن زمان که بازیهای جام قدس را دنبال میکردم یادم است که اصفهان دو بار قهرمان شده بود و آنجا فهمیدم که بیدلیل اصفهان قهرمان نشده بود. سپس ما به یک اردو در شهرکرد رفتیم که 15 روز آنجا بودیم. واقعا منطقهای که در آنجا حضور داشتیم مثل بهشت بود. بعد از یک جلسه تمرین گفتند بازیکنان تستی و اصلی میخواهیم یک مسابقه دوستانه فردا بین هم برگزار کنیم. من هم آن زمان عادت داشتم انگشتان دستم را میشکستم. بازی شروع شد و من هم دفاع آخر بودم. در زمین ریلکس بازی میکردم که آنها یک دفاع راست داشتند که بازیکن تیم ملی بود. آن بازیکن همه را درو میکرد و به سمت من میآمد و چند بار به سمت من آمد و چنان توپ را از او میگرفتم که به قول فوتبالیها نابود شد! هنگامی که توپ را از او میگرفتم انگشتان دستم را هم میشکستم (باخنده). محمود یاوری باورش نمیشد. آن بازیکن تیم ملی دیگر سمت من هم نمیآمد. البته نه اینکه بخواهم با غرور صحبت کنم ولی سبک فوتبالم به همین شکل بود. وقتی بازی تمام شد دیدم یاوری دوان دوان به سمت من میآید. او مچ دستم را گرفت. گفتم محمود خان چه شده گفت برویم باشگاه قرارداد ببندیم. گفتم من کفش فوتبال پایم است لباس تنم نیست ولی گفت نگران نباش میگویم برایت لباس بیاورند باشگاه. یک برگه هم جلوی من گذاشتند و گفتند امضا کن. برای من یک میلیون و 200 هزار تومان قرارداد نوشته بودند که 500 هزار تومانش را نقد به صورت سپهچک به من تحویل دادند. گفت بلافاصله به اهواز برو و رضایتنامه را بگیر و بیا. خوشبختانه شب عید بود و یک ماشین دربست گرفتیم و به اهواز رفتیم. من به همراه هوشنگ لوینیان به باشگاه رفتیم و آنها به هوشنگ رضایتنامه دادند ولی هر کاری کردم به من رضایتنامه ندادند. آن زمان باقرینیا مدیرعامل شاهین بوشهر بود و به مسئولان گفته بود اگر به بختیاریزاده رضایتنامه بدهید من هم نمیمانم. این مسئله را به یاوری گفتم او گفت کاری نداشته باش به تمرینات بیا ما خودمان رضایت تو را میگیریم. هر کاری کردند شاهین رضایت نداد حتی با پول رضایتنامه من هم راضی به توافق نشدند تا من به شاهین برگشتم.
* به من انگ تبانی زدند
* بعد از آن چه شد؟
در لیگ 2 چهار بازی مرحلهای داشتیم که خیلی مهم بود. در آن چهار بازی تیم ما 5 گل زد که 3 گل از آنها را من زدم. دو ضربه کاشته زدم و یک ضربه سر. یک بازی داشتیم با تیم عملیات غیرصنعتی ماهشهر که یک تیم باید میبرد و در لیگ دو میماند. از شانس بد من بعد از سه بازی از 4 بازی مجید باقرینیا با مسئولان شاهین اختلاف پیدا کرد و از شاهین رفت و دقیقا به عملیات غیرصنعتی پیوست. وقتی باقری رفت تیم از هم پاشید و سالمی مربی ما شد. ما در ماهشهر یک بر صفر باختیم و در اهواز هم در ضد حمله یک بر صفر باختیم. بعد از این باختها مسئولان شاهین جلسه گذاشتند که بختیاریزاده یعنی من با پسرعمهاش تبانی کرده و نمیخواست تیم ما صعود کند. پسرعمه من در عملیات غیرصنعتی بازی میکرد. من خیلی ناراحت شدم. یادم میآید در آن بازی از نقطه کرنر شوتی زدم که توپ به سهکنج دروازه خورد و از پشت سر او رد شد. محتشم که دروازهبان حریف بود خودش میگوید فکر نمیکردم از آنجا آن ضربه را بزنی. بعد از این همه زحمت گفتند سهراب بختیاریزاده پول گرفته و تبانی کرده است. سه ماه در خانه نشستم و فوتبال بازی نکردم. بعد از سه ماه نامهای در خانه ما آمد و گفتند باید به کمیته انضباطی بروی. به سختی به تهران آمدم و آن زمان مصطفوی رئیس فدراسیون بود. داخل اتاق رفتم و گفتم که آمدهام در خصوص شکایتم صحبت کنم. آقای فتحی مسئول کمیته انضباطی بود. به یکباره وقتی من را دید گفت تو همانی نیستی که در بوشهر فلان کاشته را تبدیل به گل کردی؟ گفتم چرا. گفت بنشین. فتحی از قدیم با شاهینیها مشکل داشت و میگفت اینها حقخور هستند. دست من را گرفت و پیش مصطفوی برد. به او گفت آقای مصطفوی سهراب بختیاریزاده که الان روبروی شماست از فلانی که الان در تیم ملی امید بازی میکند بهتر است. نمیخواهم الان اسمی از آن شخص ببرم چون جزو اسطورههای فوتبال ما است. مصطفوی گفت همین الان زنگ بزن به آقای حبیبی و بگو او را به تیم ملی دعوت کند. فتحی زنگ زد ولی حبیبی گفت تیمم را بستهام و نشد در آن برهه به تیم ملی بروم. وقتی من برگشتم شاهینیها نزدم آمدند و گفتند ما اشتباه کردیم نباید از تو شکایت میکردیم. من هم گفتم حالم از فوتبال به هم میخورد و دیگر نمیخواهم بازی کنم. کارم زیاد است و میخواهم به شرکت نفت بروم و آنجا کار کنم. مدام لجبازی کردم و زیر بار نرفتم. حتی یکی دو بار پدرم آنها را از خانه پرت کرد بیرون. بعد از 6 ماه فولاد با شاهین مکاتبه کرد و من را به خدمت گرفتند. از آنجا بود که دیگر بازیکن فولاد شدم. آنجا لیگ دو بودیم و به لیگ یک صعود کردیم و بعد از آن هم به استقلال تهران آمدم. البته سالی که در فولاد بودم از طریق همایون شاهرخی به مایلیکهن معرفی شدم و در اردوی تیم ملی بودم. آن زمان خیلی برایم جذاب بود چون بازیکنان اسمی را ندیده بودم. شاید هم خیلیها آرزو داشتند در تیم ملی حضور داشته باشند ولی من از لیگ دو در اردوی تیم ملی حضور داشتم. یادم میآید یحیی گلمحمدی آن زمان ذخیره تیم ملی بود ولی من با استایل ساده خودم به اردو دعوت شده بودم.
*«سکو» می گفت سهراب به خاطر حجازی برای من بازی نمی کند
* بعد به استقلال آمدی و ماجراها شروع شد.
بله دوره ناراحتکننده در استقلال کم نداشتم. وقتی بازی با جوبیلو ایواتا را که از دست دادیم تیم خیلی از لحاظ روحی و روانی افت کرده بود. درگیری ناصرخان با پرویز برومند خودش قصهای بود. یادم میآید بعد از آن مسابقه به مشهد رفتیم و در دقیقه 10 بازی روی سرحالی و جوانی یک بدن به عبدالجلیل گلچشمه زدم که مچ پایم کاملا برگشت و داور هم پنالتی گرفت. خدا میداند مچ پایم در بازی ورم کرد ولی چون مسبب پنالتی بودم به بازی ادامه دادم و باور کنید فقط میتوانستم مستقیم بدوم. پایم کج و راست نمیشد. دقیقه 80 که شد و 2 بر یک که جلو افتادیم آقای حجازی من را تعویض کرد. بعد از آن بازی سه ماه فیزیوتراپی میکردم. بعد از آن بازی هم جلوی سایپا سه بر یک جلو بودیم و 4 بر 3 باختیم. هرچند من در آن بازی نبودم. بعد از ناصرخان، سوکوموروخوف آمد و من هم در آن شرایط نمیتوانستم پایم را چپ یا راست کنم. فقط میتوانستم مستقیم بدوم. در تمرینات با همین شرایط بازی میکردم. شاید برایتان جالب باشد اشتباه بزرگی کردم. الان اگر جوانی از من سوال کند مصدوم هستم و تمرین کنم یا نه به او صددرصد میگویم تا خوب نشدی تمرین نکن. حتی اگر مصدومیت تو 6 ماه طول بکشد چون این گونه دید مربی نسبت به بازیکن خراب میشود و نمیتوانی قابلیتت را نشان دهی. من تمرین میکردم، شوت میزدم و حتی سر هم میزدم ولی آنجا که باید خشن بازی میکردم نمیتوانستم. وقتی این گونه تمرین میکردم سوکوموروخوف گفت من بختیاریزاده را نمیخواهم، مسئولان باشگاه به او گفتند این بهترین دفاع ما در سال گذشته بود و کاندیدای تیم ملی است اما او میگفت نمیخواهم. سوکوموروخوف میگفت یا بختیاریزاده به خاطر مربی قبلی نمیخواهد برای من بازی کند یا از نظر من بازیکن ضعیفی است. من سکوت کردم و چیزی نگفتم. آن زمان آنقدر حجب و حیا داشتم که رویم نمیشد بروم و حرفم را بزنم از طرفی میترسیدم که به تمرینات نروم چون فکر میکردم محو میشود. مدام میخواستم در چشمها باشم. وقتی بعد از دو ماه پایم خوب شد و به ترکیب تیم برگشتم همه چیز به شرایط عادی برگشت. شاید باور نکنید بعد از مصدومیت سرمربی دو سه بازی من را در 18 بازیکن نگذاشت و من افسردگی گرفتم. به مسئولان باشگاه گفتم میخواهم به اهواز برگردم ولی وقتی به تمرینات برگشتم جوری بازی کردم که بعد از چند بازی سوکوموروخوف به من میگفت تو رو خدا مواظب باش اخطار نگیری. طوری بازی کن که همه بازیها باشی. در کل در استقلال شرایط خوبی داشتم ولی احساس می کنم اگر میماندم میتوانستم روزهای بهتری داشته باشم اما استقلال و پرسپولیس شرایط بسیار خاصی دارند.
* استقلال و پرسپولیس بلد نیستند نماد بسازند
* چه شرایطی؟
این دو تیم نمیتوانند بازیکنان بزرگ را در خود حفظ کنند و شرایط به گونهای میشود که بازیکنان بزرگ سخت میتوانند در این تیمها فوتبال بازی کنند. من نمیگویم مدیران فوتبال چشمشان را روی اشتباهات بازیکنان بزرگ ببندند ولی آنها را درک کنند و فوتبال آنها را دقیقتر ببینند. مطمئن باشید بازیکن با تجربه به اندازه یک مربی میفهمد و باهوش است. اگر به آنها فشار وارد کنید و آنها را با جوانان قیاس کنید عزتنفس آنها را زیر سوال میبرید. وقتی یک جوان اشتباه میکند میگویید جوان است ولی نگاه ما به بازیکن باتجربه این است که شما اشتباه کردی و وقت رفتنت است. هر بازیکنی حق دارد اشتباه کند اما در استقلال و پرسپولیس اولین اشتباه شما آخرین اشتباه شما است که منجر به فنا شدنتان میشود. من خیلی از بازیهای خارجی را میبینم. مثلا 4 سال پیش فوروارد اسپانیا در کورس دفاع چپ آلمان فلیپ لام را دور زد و توپ را به درون دروازه زد. اگر در ایران بود میگفتند او در کورس جا مانده و بدنش دیگر نمیکشد و دیگر تمام است باید برود اما به خدا فوتبال این نیست. شاید در یک لحظه رونالدو دروازه خالی را هم به بیرون بزند اما این دلیل نمیشود که بگوییم فوتبال او تمام شد. ما باید آمار کلی فوتبالیست را ببینیم. من شرایط کلی فوتبال کشور را برای بازیکنان باتجربه مهیا نمیبینم و این خیلی بد است. یکی از بزرگترین ایرادهای پرسپولیس، استقلال و حتی فولاد خوزستان این است که بلد نیستیم نمادسازی کنیم.
*چرا بازیکن 20 ساله باید کاپیتان استقلال و پرسپولیس شود؟
* بیشتر توضیح بده.
منظورم اسطورهسازی نیست، منظورم نماد است. یعنی کسی که دست راست مربی در زمین باشد و سرمربی به او ایمان داشته باشد مثل یک مربی داخل زمین. این گونه کار روتینتر و راحتتر میشود ول آیا باشگاههای استقلال، پرسپولیس و فولاد خوزستان نمادسازی کردند؟ چرا باید کاپیتان این تیمها 20 سالش باشد؟ چرا بازوبند باید بین چند بازو بچرخد؟ این اصالت تیم را زیر سوال میبرد. این یعنی بعد از کریم باقری نمادسازی نکردیم. فقط دنبال این بودیم که بگوییم باقری چاق شده و باید برود. دنبال این بودیم که بگوییم فکری، مجیدی و کریمی باید بروند اما نگفتیم چه کاری باید برای اینها انجام دهیم. آیا باشگاه فولاد بعد از سهراب بختیاریزاده که کاپیتان این تیم بود و یا ابراهیم میرزاپور کاپیتانی ساختی که بشود نماد فوتبال خوزستان؟ اینها همه ضعف است که ریشه آن مدیریتی است چون مدیران ما هم امنیت شغلی ندارند. مدیر آنقدر مشغله فکری دارد که فکرش به این مسائل نمیرسد. هر کاری میکنیم باز به فوتبال دولتی میرسیم. این ریشه حالا حالاها قطع نخواهد شد. کلی بازیکن خارجی به فوتبال ایران آمد و پول گرفت و رفت. اگر من مدیر باشگاه باشم و پول خودم را هزینه کنم وقتی بازیکن خارجی میخواهم از موی سر تا انگشت پا آن را تست میکنم. چقدر بازیکنان خارجی آمدند. حتی یک جلسه هم تمرین نکردند و پول را گرفتند و رفتند. اینها پول نفت است و مدیر هم میگوید پول نفت را میدهم آخرش هم میگوید اشتباه کردم، تازه اگر بگوید اشتباه کردم! شما پول را از عابربانک که میگیری 10 بار آن را میشماری ولی وقتی به بازیکن خارجی پول میدهی دلت نمیسوزد. اینها حرکات فوتبال لاکپشتی است.
*نگفتم به پرسپولیس ببازیم کچل می کنم!
* به آن دربی معروف فینال جام حذفی برسیم. جایی که گفته بودی اگر پرسپولیس استقلال را ببرد موهایم را از ته میتراشم! چرا؟
باور کنید من اصلا چنین صحبتی نکردم. خدا را گواه میگیرم من اصلا چنین صحبتی نکردم و اصلا دلیلی نداشت چنین حرفی بزنم. از عباس اسدزاده «خبرنگار خبرورزشی» سوال کنید او چنین شایعهای را مطرح کرد! (باخنده) البته بعدها با هم صحبت کردیم و کلی بابت این مسئله عذرخواهی کرد ولی اگر یادتان باشد در آن بازی گل هم زدم اما انصافا من آن حرف را نزده بودم. البته من گل به پرسپولیس کم نزده بودم و آخرین گل هم برگردانی که روی سر شیث رضایی به حقیقی زدم بود. رضایی فوتبال را بلد بود ولی فقط به این مسئله بسنده کرده بود.
*خبرنگاران باعث رشد نکردن بازیکنان مازنی هستند!
* چرا مازندرانیها و فوتبال موفق نمیشوند و قدر خود را نمیدانند؟
اگر بخواهید راستش را بگویم دلیلش این است که تعداد خبرنگاران مازندرانی خیلی زیاد است! احساسم این است که بازیکن مازندرانی با خیال راحت بازی میکند و هر کاری هم انجام دهد به عنوان بازیکن با ارزش از آنها اسم برده میشود چون آن بازیکن میداند هر سال تیم دارد و دغدغهای ندارد. خبرنگاران مازندرانی خیلی به بازیکنان مازنی کمک میکنند و این مسئله آفت است. متاسفانه نگاه ما به فوتبال نگاه کاسبکارانه است ولی ما استعدادهای خوبی در مازندران داریم که یکی از آنها حقجو دفاع تیم صبا است. مهرداد طهماسبی دروازه بان تراکتور فوقالعاده است، او خیلی باهوش و با انگیزه است.
* یعنی خبرنگاران این همه تاثیر دارند؟
متاسفانه در تیم پیدا کردن و تحلیلهای بعد از بازی بازیکنان مازندرانی حاشیه امنیت دارند. زمان ما نه پول بود و نه دوست خوب. اگر حالا اینجا نشستهام به حرمت استقلال تهران است. در این موضوع هیچ شکی ندارم و این برای من ثروت است. فوتبالیستهای امروز فقط تراولچک را میشناسند و هیچ چیز را قبول ندارند اما آنها نمیدانند پول ممکن است در دو معامله از دست برود اما اعتبار باقی میماند.
* چرا همیشه فولاد خوزستان بهترین مدافعان را داشته است؟
همیشه فولاد بهترین مدافعان را نداشت. خودم چند روز پیش فکر میکردم که چرا از اهواز به عنوان یکی از مدافعان فوتبال ایران شناخته شدم. از زمانی که فوتبال به فوتبال علمی تبدیل شد این اتفاق افتاد. اگر یک روز مربی شدم نمیگویم یک دروازهبان خوب میخواهم بلکه میگویم یک فوتبالیست خوب میخواهم که دروازهبان خوبی هم باشد. یک زمان به مدافعان میگفتند در هر شرایطی توپ را دفع کنید اما حالا بازیسازی از خط دفاع یک بخش مهم از فوتبال است و خیلی از تیمها مجبور شدند این بخش فوتبال را اجرا کنند. خوزستانیها تکنیکی هستند و همین مسئله به آنها کمک میکرد که آنها در فوتبال علمی زود رشد کنند. افراد ترسو از مدافعان بازیسازی نمیخواهند و تصور میکنند ممکن است مدافعشان اشتباه کند و توپ لو برود و گل بخورند. این را هم بگویم پژمان منتظری یکی از مدافعانی است که فوتبال زیبا بازی میکند و به مدافعان کناریاش کمک میکند. محمد دانشگر از نفت تهران هم مدافع بسیار خوبی است.
*حرف حجازی بعد از بازی با جوبیلو ایواتا درست بود
* سهراب بختیاریزاده کسی بود که خیلی زود در استقلال جا افتاد. به نظرت دلیلش چه بود؟
من خیلی زود در تیم جوش خوردم و البته بقیه بچهها هم خیلی به من کمک کردند. جواد زرینچه، محمد تقوی و رضا حسنزاده به بازیکنی که جدید به تیم میآمدند خیلی کمک میکردم تا حس غربت از یاد آنها برود. شاید یکی از دلایلی که یک بار نایبقهرمان و یک بار در آسیا سوم شدیم همین دوستی و صمیمیت بود. فرد ملکیان، فرهاد مجیدی، علی موسوی، سرژیک تیموریان، علی چینی، علی منصوریان، داریوش یزدانی و خیلیهای دیگر با هم زندگی میکردیم و مسائل فنی هم برایمان مهم بود. یک مربی بزرگ به نام ناصر حجازی کنارمان بود و همه کارهایش به موقع بود. اگر ایراد داشتیم صادقانه میگفت و اگر هم تعریفی بود در جمع آن را مطرح میکرد. به اعتقاد من یک بازیکن کاملا تحت تاثیر تفکرات فنی و حتی غیرفنی مربی خود قرار میگیرد. همه ما سعی میکردیم مثل مرحوم حجازی باشیم و پشت این مجموعه شخصی به نام علی فتحاللهزاده حضور داشت که شک ندارم با دست خالی برای تیم زحمت می کشید. او اولین مدیری بود که رسما اعلام کرد بازیکن باید پول خوب بگیرد و خوب زندگی کند و فکر میکنم توانست تاحدودی این کار را انجام دهد. هرچند کمبودهایی هم داشتیم اما روبروی تیمهایی میایستادیم که پول یک بازیکن آنها به اندازه بودجه کل باشگاه ما بود. مثلا عبدی پله و کانچلسکیس که مدافع راست الهلال بود. ما دوم و سوم آسیا شدیم ولی میتوانستیم قهرمان هم باشیم اما یادم میآید مرحوم حجازی بعد از اینکه در تهران نایبقهرمان شدیم حرف خوبی زد. او گفت تا سالهای سال از ایران باشگاهی نمیتواند در آسیا قهرمان شود این را مطمئن باشید که این اتفاق هم افتاد، مشخص شد که اگر میخواهیم فوتبالمان قوی باشد نباید درجا بزنیم و سنتی باشیم.
* هر وقت به باشگاه استقلال می رفتم پول نبود
* شما در ورزشگاه مرغوبکار هم تمرین میکردید. تمرین کردن در آن زمین چمن باعث نمیشد مصدوم شوید؟
انسان کلا عادتپذیر است و ما با شرایط آن زمان کنار آمده بودیم. چمن خوبی نداشتیم، رختکن نبود و دوش هم نبود! ولی با همه این احوال با جان و دل بازی میکردیم. این مسائل یک طرف و مسائل مالی هم یک طرف. من خیلی رفتارها دیدم که تعجب میکردم، استقلال را دوست داشتم و انسان روراستی هستم و هیچ وقت نمیپذیرم یک انسان برای به دست آوردن یک چیز شخصی را فریب بدهد. من فریب خوردن را بیشتر از فریب دادن دوست دارم چون فریب دادن انسان را بیاعتبار میکند. هر وقت به باشگاه میرفتم و میگفتند پولی نداریم میپذیرفتم. یک بار به من ماشین دادند و گفتند به جای پولت این ماشین را بگیر. هنگامی که رفتم ماشین را تحویل بگیرم دیدم میگویند باید سود پولی که ماشین در این چند وقت اینجا بوده باید خودت بدهی. هیچ وقت هم اعتراض نکردم، میدانم فتحاللهزاده با چه مشکلاتی تیم را اداره میکرد. فوتبال ایران خیلی مشکلات دارد ولی یکی از دلایل بارز است.
* چه دلیلی؟
ما در پایان فصل خیلی راحت اجازه میدهیم اسکلت تیم از بین برود. ورودی و خروجی تیمها خیلی زیاد است. شما برای هماهنگی نیازمند زمان هستید و حتی اگر کاپلو را هم بیاورید نیازمند زمان است. اگر به من بگویند سه تیم خوب در دوران فوتبالت معرفی کن یکی از آنها را صبای زمان آقای کربکندی نام میبرم. ما در رده یازدهم جدول بودیم و عبدالله ویسی هم دستیار آقای کربکندی بود. قبل از اینکه آقای کربکندی به همراه ویسی به تیم بیاید مسئولان باشگاه با من جلسه گذاشتند و مشکل تیم را پرسیدند. مربی تیم به آنها گفته بود ما بازیکن نداریم. من به مدیران تیم گفتم ما بازیکن زیاد هم داریم! ما همه نوع بازیکن داریم ولی خوب تمرین نمیکنیم. اگر فوتبال خوبی انجام نمیدهیم به دلیل این است که تمرین خوبی نداریم. مدیرعامل باشگاه به یکباره تعجب کرد و پرسید واقعا راهحل این است؟ اگر من تمریندهنده بیاورم مشکل تیم حل میشود؟ که به او گفتم در این مسئله شک نکن. این دو نفر به تیم ما اضافه شدند، خدا شاهد است تیمها را مچاله میکردیم! یکی دو هفته اول خوب نبودیم ولی پس از آن بردهای ما شروع شد، به شکلی که جایگاهمان به پنجم جدول رسید. فصل که تمام شد پیش خودم گفتم سال آینده با این نفرات و با این هماهنگی قهرمان میشویم ولی زهی خیال باطل.
* بازیکنان صبا در زمان آقای یاوری چاق شده بودند!
* چرا؟
مسئولان باشگاه پس از پایان فصل آنقدر معطل کردند که کربکندی رفت. هر روز یک حرف میزدند و مثلا میگفتند امروز تیم نمیخواهیم و فردا میگفتند تیمداری میکنیم. 10 روز مانده به مسابقات به یکباره هوس کردند تیمداری کنند! سپس گفتند سهراب نظرت در مورد محمود یاوری چیست؟ که پاسخ دادم محمود خان بزرگ من است و تاج سرم اما اگر میخواهید از کسی اعتراف بگیرید آقای یاوری عالی است! سپس مدیریت باشگاه گفت منظورت این است که از لحاظ فنی پیشرفت نمیکنیم که پاسخ دادم نه و مدیرعامل باشگاه گفت ما او را به خدمت گرفتیم من هم گفتم نوش جان! که بماند در هفته سوم دعوای مدیران با آقای یاوری عزیز شروع شد. باور کنید آن سال تیم ما نابود شد، همه بازیکنان چاق شده بودند و هیچ کس دل به تمرین نمیداد. مثلا یکی از تاکتیکهای ما این بود که سمت چپ همه کار میکردند و در سمت راست همه ایستاده بودند و تماشا میکردند. البته انصافا آقای یاوری در مسائل مدیریتی یکی از اشخاص خوب فوتبال ما است و خدایی نکرده قصد توهین به او را ندارم. با همان تیمی که گفتم همه چاق بودند چند هفته هم شانسی برنده میشدیم ولی سه هفته مانده به پایان نیمفصل آقای آذرنیا من را صدا زد و در حضور آقای یاوری از من پرسید چرا ناراحت هستی من هم گفتم وضع تیم خیلی بد است، آنها تعجب کردند، گفتند چرا؟ گفتم بازیکنان چاق شدهاند، دل به تمرینات نمیدهند و ... در این لحظه آقای یاوری عصبانی شد و گفت آقا سهراب من 40 سال است مربی هستم و تمرینات ما به روز است. آقای آذرنیا را قسم بدهید که حرفهای من را تایید کند. به آقای یاوری گفتم شما استاد من هستید من هم میتوانم هرچه شما بگویی تایید کنم و خودم را پیش شما عزیز کنم اما این کار خیانت به شما و تیم است. شما میتوانید فردا من را اخراج کنید و من هم اطاعت میکنم و مثل یک سرباز از روی سکو برای تیمتان دعا میکنم ولی قول میدهم اگر این رویه ادامه داشته باشد تیم نابود است. فکر میکنم در همان دو سه هفته تیم فاجعه بود و کار به جایی رسید که آقای یاوری در نیمفصل عوض شد. آنها فکر میکردند من در مورد آقای یاوری آن گونه صحبت کردم که خودم سرمربی صبا شوم که حقیقتا در ذهنم همیشه این وجود داشت که تا 40 سالگی بازی کنم، هروقت به من میگفتند فوتبال را کنار بگذار افسرده میشدم. سردار شهریاری 10 بار با من جلسه گذاشت و گفت سرمربی شو اما قبول نکردم. بعد از من سوال کردند که چه کسی را بیاوریم که گفتم عبدالله ویسی هم اینجا بوده و هم انگیزه زیادی دارد. خدا را شکر عبدالله ویسی آمد و کار کرد و بعد از آن آقای زاهدی مدیرعامل باشگاه شد. سال بعد هم ویسی یک تیم خوب بست و تیم چهارم شد و به آسیا رفت.
* لک، نوری و بیات را من از صبا اخراج کردم
* ظاهرا با صبا در یک مقطعی به مشکل مالی هم خورده بودی؟
من 100 میلیون از این تیم طلبکار بودم و به من گفتند که پول را از صندوق سازمان بگیر ولی آن زمان خیلی عصبانی و ناراحت بودم، در خانه نشسته بودم که گفتم من این گونه فوتبال را کنار نمیگذارم. باور کنید سه چهار ماه در اهواز به تنهایی تمرین میکردم، برای اینکه چاق نشوم غذا سبزیجات میشوم. صبا هم به کار خودش ادامه داد تا هفته نهم که باز مدیریت عوض شد و آقای کشوری مدیرعاملی را قبول کرد. مرفاوی هم جانشین یحیی گلمحمدی شده بود و شرایط تیم خیلی خراب بود، مثلا بازیکنان با دمپایی میآمدند و خیلی شرایط بد بود، در نیمفصل آقای کشوری با من تماس گرفت و گفت که نزد او بروم من هم بحث 100 میلیون را مطرح کردم. او یک نامه به من داد که باشگاه صبا مبلغ مالیات سهراب بختیاریزاده را تقبل میکند. نامه را هم داخل پرونده من گذاشتند. در اولین بازی با تیم به مشهد رفتم و از بالا بازی را تماشا کردم تیم در آنجا باخت، رفتار بازیکنان را که بعد از باخت دیدند در رختکن به آنها گفتم مسائل فنی توی سرتان بخورد ولی شما باید اخلاقی درست شوید. شما باد در دماغتان رفته و باید در رفتارتان تجدیدنظر کنید، وقتی به فرودگاه رسیدیم مرفاوی مرا صدا کرد و در خصوص مشکلات تیم پرسید. به او گفتم نگران مسائل فنی نباش ولی چیزی که این تیم را نابود میکند مسائل انضباطی و اخلاقی است. گفتم حامد لک، میلاد نوری و محسن بیات را اخراج کن و بگو میخواهم تیم را به لیگ یک بفرستم اما از این نفرات استفاده نمیکنم.
* مرفاوی چه گفت؟
او تعجب کرده بود و میگفت نمیشود این سه بازیکن را در این شرایط اخراج کرد. من هم گفتم مثل کوه پشت شما هستم نگران هیچ چیز نباش. به تمرین فردا که رفتیم این موضوع را اعلام کردیم. میلاد نوری نزد من آمد و گفت چرا من باید اخراج شوم که من هم دلایلش را به او توضیح دادم حتی به نوری گفتم من به آقای مرفاوی گفتم تو را کنار بگذارد ولی آقا صمد به شما ارفاق کرده است که در اختیار باشگاه قرارتان داد. حامد لک هم هر روز سر تمرین میآمد و عذرخواهی میکرد اما گفتم شما زمانی به ریکاوری نیاز دارید. خدا هم کمک کرد در بازی اول 4 بر یک برنده شدیم و بعد از تغییراتی که دادیم شرایط تیم خیلی بهتر شد در همان زمان من فقط در یک پارک به مدت 6 ماه روپایی میزدم حتی یکبار هم فوتبال بازی نکرده بودم اما مقابل پیکان با صبا به زمین رفتیم که 4 گل زدیم و در دقیقه 70 دوقلوی پایم آسیب دید اما با همان شرایط به کار ادامه دادم. بعداز آن با استقلال بازی داشتیم که مرفاوی گفت حامد لک را بیاورم و گفتم او بیاید ولی روی نیمکت بنشیند نه اینکه بنشیند همین باعث شد دروازهبان ذخیره ما وقتی لک را روی نیمکت دید استثنایی کار کرد و کم کم میلاد نوری هم برگشت و تیم سر و شکل گرفت. فصل تمام شد به اداره مالیات رفتم و آنها هم به واسطه اینکه نامه باشگاه صبا را داشتم به من تسویه دادند. بازیها هم که تمام شد من به استقلال خوزستان رفتم. مدیریت باشگاه صبا باز هم تغییر کرد و مدیریت قبلی آمد و در اولین اقدام به پرونده من مراجعه کردند و نامه معرفی به اداره مالیات من را از پوشه درآوردند. بعد از یک سال و نیم اداره مالیات با من تماس گرفت و گفت مالیات شما 100 میلیون بوده و حالا با جرایم شده است 200 میلیون. من از تعجب شاخ درآوردم و گفتم باشگاه نامه دارد و شما هم به من تسویه دادید اما آنها به همین راحتی قبول نکردند. وقتی پیگیری کردم متوجه شدم شخصی به نام مهدی پاک نامه را برده است. 8 سال در صبا بازی کردم و کاپیتان این تیم بودم، این هم از رفتار آقایان. بیتوجهیهای بعد از فوتبال هم به کنار. هرچند خودم سختیها را دوست دارم.
* حجازی و برومند هیچ وقت به هم اطمینان نداشتند
* از حال و هوای بعد از باخت استقلال به جوبیلو ایواتا برایمان بیشتر بگو. اصلا چرا مرحوم حجازی از محمدعلی یحیوی در آن بازی استفاده کرد و برومند را کنار گذاشت؟
بگذارید یک حقیقت را بگویم. شاید ناصرخان و پرویز برومند رو در رو با هم خوب بودند ولی مطمئنم آنها هیچ اطمینانی به هم نداشتند این یک حقیقت است. پرویز همیشه یک ساز برای خودش میزد و مرحوم حجازی هم انتظار داشت برومند بیشتر به او نزدیک باشد چون خودش یک دروازهبان بود و از شاگردش انتظار داشت. این یک شکاف بین آنها بود که همیشه مشاهده میشد. گلهای بدی که پرویز در بازی با دالیان خورد به کنار ولی اختلافات در روز بازی با جوبیلو ایواتا بیشتر شد. یعنی از یک سال قبل که در امارات به مرحله بعدی صعود کرده بودی این شکاف بین حجازی و برومند دیده میشد و میشد این مسئله را حس کرد. وقتی سرمربی تیم یک دروازهبان بوده باشد قطعا رابطهاش با گلر تیمش باید خوب باشد ولی چنین حالتی بین این دو نفر و جود نداشت و به نوعی شاید برومند خودش را به حجازی نزدیک نمیکرد. در خط عقب ما دلسردی به وجود آمد و حتی در بازی با جوبیلو از این ناحیه ضربه خوردیم. متاسفانه در آن بازی من دوکارته بودم و نتوانستم در ترکیب تیم باشم. امروزه در فوتبال یاد گرفتهایم که گلر ذخیره نباید کمتر از گلر اصلی باشد ولی یحیوی انسان بسیار خوبی بود و برای او خیلی سخت بود که بعد از این همه بازی نکردن به یکباره در فینال لیگ قهرمانان آسیا به میدان برود. ما با این باخت یاد گرفتیم حرفهایتر رفتار کنیم. شاید جالب باشد که ما در آزادی میزبان بودیم ولی ژاپنیها از یک ماه قبل میدانستند قرار است در تهران بارانی شدید بیاید. آنها زمین ورزشگاه ایرانخودرو را که زمین تمرینشان بود به آب بسته بودند و با لباسهای آستین بلند به تهران آمدند اما ما با آستین کوتاه بودیم. این یعنی آگاهی و آنالیز. از آنجا بحث آنالیز در ایران مطرح شد.
* چرا از استقلال رفتم؟
* بعد از این اتفاقات امیر قلعهنویی آمد و تو از استقلال رفتی.
زمانی که قلعهنویی آمد بازیکن آزاد بودم و واقعا دوست داشتم در این تیم بمانم حتی 20 روز فرصت استراحت داشتیم که من می خواستم به اهواز بروم اما در تهران ماندم. متاسفانه شخصی به نام بهرام امیری آمد و گروکشی کرد و گفت یا امضا کن یا ما پولت را نمیدهیم. من خیلی عصبانی شدم و میخواستم از باشگاه بیرون بروم که امیر قلعهنویی من را دید و از من پرسید کجا میروی که جریان را به او توضیح دادم. قلعهنویی گفت این نامردی است و دستور داد پول من پرداخت شود ولی از من قول گرفت که با او جلسه بگذارم. روی حساب حرفی که زده بودم 4 بار جلسه گذاشتیم. من روی یک حرفم ایستادم و گفتم اهل بازارگرمی نیستم اما من 6 سال پول خوب نگرفتم و شما به من خارج از یک رتبهبندی مقداری بیشتر پول بدهید قول میدهم سال آینده هرچی شما گفتید بپذیرم. در 4 جلسهای که گذاشتیم همین اتفاق افتاد. من به اتفاق آقای قلعهنویی و اصغر حاجیلو با هم صحبت کردیم. زمان استراحت تمام شد و تیمها تمریناتشان را شروع کردند، در آن زمان فولاد به شیراز رفت و با من تماس گرفتند و گفتند لوکابوناچیچ تو را میخواهد. وقتی استقلالیها این موضوع را فهمیدند با من تماس گرفتند و گفتند آقای قریب گفته به سهراب بگو به شیراز نرود. شاید تا هفته آینده پول آمد و ما پرداخت کردیم. من هم گفتم من قول دادم و باید به شیراز بروم. وقتی به آنجا رسیدم صبح دوباره دیدم با من تماس گرفتند که آقای بختیاریزاده با فولادیها به جلسه نرو، گفتم چرا گفتند آن پولی که تو گفتی پرداخت خواهیم کرد. آنجا بود که عصبانی شدم. از این حرف آنها خیلی ناراحت شدم. به او گفتم مرد حسابی من که به شما گفته بودم به دنبال بازارگرمی نیستم و 20 روز در تهران میمانم تا شما تصمیمتان را بگیرید چرا تا وقتی که در تهران بودم این حرف را نزدید؟ این کار شما چه معنی میدهد؟ به آنها گفتم اتفاقا به جلسه میروم و اگر با آنها به توافق نرسیدم به شما زنگ میزنم. واقعا از رفتار مسئولان استقلال تعجب کرده بودم. به جلسه با فولادیها رفتم و آقای رضاییان پرسید شرایطت چگونه است و همه چیز را به او گفتم. تا حرف از پول زدم نیمی از مبلغ را مقابلم گذاشتند و قرارداد را امضا کردم، وقتی از جلسه با آنها بیرون آمدم استقلالیها زنگ زدند و گفتند قرارداد داخلی اعتبار ندارد به تمرین آنها نرو ولی گفتم من حرف زدم و اگر دو بار این کار را تکرار کنم دیگر هیچ کس رویم حساب نمیکند. من کسی نیستم که به خاطر 5 میلیون اضافه فوتبال بازی کنم حتی آقای قلعهنویی خیلی از دست من ناراحت شد و تا همین امروز هر جا من را میبیند میگوید. او به من گفت من همه را بیرون کردم به خاطر تو که کاپیتان تیم من باشی ولی نماندی. وقتی به فولاد رفتم و رفتار لوکا را دیدم نگاهم به فوتبال عوض شد. آنجا فهمیدم که 70 درصد یک تیم مربی است. تا قبل از آن این گونه فکر نمیکردم. بعد از یک سال هم صبا با من تماس گرفت و هم دوباره استقلالیها به من زنگ زدند ولی باز هم استقلالیها میگفتند ما باشگاه بزرگی هستیم و شرایطمان این است ولی گفتم شما بزرگ هستید و شکی در بزرگی تیم استقلال نیست ولی رفتار شما هم باید در حد رفتار تیم بزرگ باشد. من فقط در 6، 7 سالی که در استقلال بودم اسم بزرگی را دیدم. اگر باشگاه میلان باشگاه بزرگی است بازیکنش را هم تامین میکند. البته شرایط حرفهای فولاد هم زیر پوستم رفته بود و برایم سخت بود آن شرایط حرفهای را ترک کنم یا مثلا بخواهم به مرغوبکاری برگردم که حتی دوش هم نداشت. همیشه به فوتبالیستها میگویم که اینقدر تکرار نکنید که باشگاه برای ما چکار کرد اما شما برای باشگاه چه کار کردهاید؟ این ذهنیت بازیکن را مجاب میکند که بیشتر تلاش کند نه اینکه خود را برتر از باشگاه بدانید بلکه شما مهرهای میشوید که روی باشگاه تاثیر میگذارید.
*گفتند از ترکیه با ماشین فرار کردم
* حضورت در ترکیه در کدام سال اتفاق افتاد؟
در سال 2000 و سال آخری که در استقلال بودم. در آن سال کل تیمهای ترکیهای با مشکلات مالی عجیبی روبرو شده بودند. مثلا همه تیمها بیش از 6 ماه حقوق نگرفتند. تیم ما هم تا زمانی که پولها به موقع پرداخت میشد با آنکه ضعیف بود خوب نتیجه گرفت. مثلا بورسا اسپورت که تیم قوی هم هست را 5 بر صفر بردیم. بعد از اینکه پول نبود بازیکنان هم مصدوم شدند و به سراشیبی رفتیم. من فقط دو هفته نبودم و همیشه با پرواز به آنجا سفر میکردم بعضی مواقع هم با ماشین از طریق مرز بازرگان به ترکیه میرفتیم. یکبار پولم را ندادند که به آنها گفتم اگر پولم را ندهید میروم. وقتی این کار را نکردند سوار ماشین شدم و آن را در جایی قبل از مرز پارک کردم و از مرز به ایران آمدم. آنها شایعه کردند که بختیاریزاده با ماشین از ترکیه رفته در حالی که اصلا چنین چیزی وجود نداشت. چندین بار با من تماس گرفتند و خواهش کردند به تمرینات بازگردم که من این کار را کردم. آنها محمد مومنی را هم جذب کرده بودند که گل بزند ولی او مدام پشت دروازه گرم میکرد و به من میگفت ماشاالله سهراب. به او میگفتم اینها تو را گرفتهاند که گل بزنی آن وقت از بیرون زمین مرا تشویق میکنی؟ (باخنده) مومنی هم نیمفصل برگشت. البته بعد از بازگشتم خیلی تلاش کردیم که تیم نیفتد ولی تیم سقوط کرد. بعد از آن هم به استقلال برگشتم و اولین بازیام مقابل الاتحاد عربستان در آن بازی تاریخی که نیکبخت گل زد به ترکیب برگشتم.
* در پاس یک سال فوتبالم به هدر رفت
* کلا تیم هم زیاد عوض کردی مثلا به پاس همدان هم رفتی و با آنها هم به مشکل خوردی.
بله. زمانی که به پاس رفتم تیم یک روز تمرین نداشت و قرار بود برای بازی بعد به شیراز برویم. من با کمک مربی تیم تماس گرفتم و گفتم که میخواهم یک روز به تهران بروم و از فرودگاه خودم را به تیم میرسانم. فردایش با من تماس گرفتند و گفتند چرا به تهران رفتی و بگوویچ گفته دیگر به سهراب نیازی ندارم. به من گفتند شیراز هم نیا و من هم گفتم چشم. بعد از آنکه از شیراز برگشتند آقای پورحیدری گفت سهراب بیا در هتل یک عذرخواهی کن و همه چیز ختم به خیر شود. من هم اصلا قبول نکردم و گفتم آقای پورحیدری 30 میلیون از قرارداد من کم کنید اما این را از من نخواهید چون من کاری نکرده بودم. کار به لج و لجبازی رسید و من هم خیلی لجباز هستم. اگر نخواهم چیزی را انجام بدهم امکان ندارد زیر بار بروم حتی به من گفتند یک سال فوتبالت تباه میشود گفتم ایرادی ندارد. جالب است که آنها در اخبار صدا و سیما هم اعلام کردند که بختیاریزاده اخراج شده و آقای شاهحسینی رئیس کمیته انضباطی بود. او به من گفت اگر آنها در اخبار ورزشی اعلام کردند تو اخراجی هم باید پولت را بدهند و هم تا روز آخر به قرارداد پایبند باشند. من سی دی اخبار ورزشی را تهیه کردم و به شاهحسینی دادم، یک ماه دیگر جلسه تشکیل شد و آنقدر همه چیز طول کشید که فصل تمام شد. فصل جدید شروع شده بود و به من گفتند دو راه داری یا از آنها شکایت کن که 4 ماه بعد جلسه میگذاریم یا باید 120 میلیون تومان به پاس همدان بدهی که آنها رضایتنامه تو را صادر کنند. من آنجا متوجه شدم که زوری ندارم و پول را هم دادم، یک سال هم بازی نکردم و در آخر هم به فولاد خوزستان رفتم. این هم از داستان پاس.
* شما چند بازی ملی دارید؟
فکر میکنم 40 یا 44 بازی.
*در جام جهانی 2006 می توانستیم به دور بعد صعود کنیم
* کمی هم از جام جهانی و گلی که مقابل آنگولا به ثمر رساندید بگویید.
دوست ندارم زیاد در مورد آن گل صحبت کنم. البته من کلا آدمی هستم که دوست ندارم به گذشته برگردم. در جام جهانی 2006 بازیکنان بسیار خوبی داشتیم و شاید تیم ما میتوانست به مرحله بعد هم صعود کند ولی چند دلیل عمده باعث شد تیم ما موفق نشود. در آن زمان رئیس سازمان تربیت بدنی و رئیس فدراسیون هیچ هماهنگی با هم نداشتند و این را همه فهمیده بودند. آقای علیآبادی قبل از جام جهانی اعلام کرد که بعد از پایان جام جهانی تمامی ارکان فدراسیون و اعضای تیم ملی عوض خواهند شد. همین اظهارنظر باعث شد تا کل کادر فنی و بازیکنان بیانگیزه شوند. شاید من که بازیکن اصلی بودم خیلی برایم نتیجه گرفتن تیم اهمیت داشت ولی بازیکنی که ذخیره بود با خود میگفت برانکو که میرود پس بهتر است بیخیال باشیم. این مسئله نظم و انضباط را از تیم ما گرفته بود. متاسفانه در کنار این مسائل یکسری از رسانهها ناخواسته رقبای ما را پایین آورده و آنها را به کف رسانده بود. روزنامهها مینوشتند پوست پرتقال را میکنیم و یا آنگولاییها غذا ندارند بخورند! اتفاقا برعکس این دوره که حتی تیم ملی عمان را هم بالا میبرند که اگر ما برنده شدیم بگوییم شاهکار کردهایم. جالب است ما عمان را یک بر صفر میبریم، جشن ملی صورت میگیرد.
*بعضی ها از روی علاقه به کی روش از او حمایت می کنند
* آیا این رویه خوب است؟
این رویه نشاندهنده یک مبارزه است. این رویه نشان میدهد مبارزهای بین چند گروه در حال رخ دادن است که یک نفر حفظ شود. یکسری از دوستان به صورت خواسته و از روی عشق و علاقه به کیروش از او حمایت میکنند. آنها با بودن کنار مربی تیم ملی میخواهند طوری رفتار کنند که مردم کنار تیم ملی باشند. آنها از قبل به مردم آگاهی میدهند که اگر تیم ملی باخت ما پیش از این گوشزد کردیم که مثلا فلان تیم بزرگ است و ما به تیمی بزرگ باختیم. اگر هم بردند که دو سر برد است چون تیم ملی برده و همانطور که گفتم جشن ملی به راه میافتد. به نظر من این موضوع نه قشنگ است و نه حرفهای، هیچ چیزی مثل صداقت خوب نیست و باید همه چیز را به مردم راست گفت. باید به مردم راست بگوییم که از تیم ملیشان حمایت کنند. باید به مردم راست بگوییم که اگر مثلا تیم ملی به لبنان باخت مربی را گوشه دیوار قرار ندهیم. اتفاقا میخواهم مثالی بزنم.
* در مورد رحمتی حق با کی روش است
* چه مثالی؟
خیلیها گفتند که رحمتی باید به تیم ملی دعوت شود. اتفاقا نظر من این است که رحمتی این روزها چه از لحاظ فنی و چه از لحاظ اخلاقی به بلوغ رسیده است ولی شک نکنید که مسائل کلی تیم ملی را نباید زیر سوال ببریم. باید در هر شرایطی به انتخاب کیروش احترام گذاشت و به او نگوییم که چرا رحمتی را دعوت نمیکند. تصمیمگیرنده کیروش هست و خودش هم پاسخگو خواهد بود. در جام جهانی 98 فرانسه «امه ژاکه» از «دیوید ژینولا» و «اریک کانتونا» گذشت، کل فرانسه از ناراحتی منفجر شد اما سرمربی تیم ملی نظرش این بود که انتخاباتش را انجام داده است. دیدید که فرانسه موفق هم بود. فوتبال بیرحم است و یکی از بیرحمیهایش هم همین مسائل است.
*گلم به آنگولا مثل برداشت محصول از زمین خودم بود
* ماجرای شادی عجیب بعد از گلت به آنگولا چه بود؟
من سه سال از تیم ملی دور بودم و حقیقتا خیلی خوب تمرین میکردم. برانکو به 4 دفاعی که در اختیار داشت اعتقاد کامل پیدا کرده بود و میگفت یحیی، رحمان رضایی، ستار زارع و حسین کعبی 4 دفاع قابل اطمینان او هستند. او اصلا هم ریسک نمیکرد، البته خودم هم اعتقاد داشتم کار درست را انجام میداد. آن زمان من خیلی دوست داشتم در تیم ملی بازی کنم. به برانکو گفتم شرایط این گونه است و من هم اردو را ترک میکنم. برانکو دلیل موضوع را از من پرسید و گفت من خیلی سبک بازی تو را دوست دارم و فکر نکن که اعتقادی به تو ندارم ولی ستونهای تیم من در خط دفاع این 4 بازیکن هستند. من هم روی حرف خود ایستادم ولی برانکو گفت اگر اردو را ترک کنی دیگر تو را دعوت نمیکنم. من هم به او گفتم مطمئن باش من هیچ مصاحبهای علیه تو انجام نخواهم داد. بعد از جام ملتهای آسیا در چین مترجم لوکابوناچیچ با من تماس گرفت و گفت دوست دارم تو را در هتل آزادی ببینم. وقتی به آنجا رفتم لوکا هم آنجا بود. او به من گفت سهراب تو بازیکن خوبی هستی و سعی کن حتما جام جهانی را بروی چون در سابقه فوتبالیات خیلی تاثیر دارد. آنقدر تلاش کن که به تیم ملی دعوت شوی. بماند که چند خبرنگار با من تماس گرفتند گفتند که ما با برانکو صحبت میکنیم تا تو را دعوت کند و برایت فلان کار را انجام میدهیم من هم گفتم آن جام جهانی که شما بخواهید من را به تیم ملیاش بفرستید به دردم نمیخورد.
* مقابل پرتغال هم بازی می کردم گل می زدم
* بعد از آن چه شد؟
پیش خودم گفتم امسال باید در لیگ گل بزنم. پاس گل و این حرفها زیاد به چشم نمیآید اما اگر دفاع گل بزند کاملا در چشم است. قبل از بازیها برای گل زدن داخل زمین میرفتم. یادم است آن سال 9 گل در لیگ زدم و چند گل هم در جام حذفی. واقعا برای خودم هدفگذاری داشتم که در هر بازی گل بزنم. همان زمان با علی دایی در صبا همبازی بودیم و خدا شاهد است یکبار حتی به او نگفتم برایم صحبت کن که به تیم ملی برگردم. با تیم الوحده امارات بازی داشتیم که 4 بر 2 بردیم و من گل سوم تیم را زدم. هنگامی که به تهران برگشتیم چلنگر با من تماس گرفت و گفت 10 روز دیگر اردوی تیم ملی شروع میشود خودت را آماده کن و در این 10 روز این تمرینات را هم که میگوییم انجام بده تا در اردو آماده باشی. حقیقتا خیلی خوشحال شدم چون مثل یک کشاورزی که به محصولش آب میدهد حقم را گرفته بودم. خوشحالی بعد از گلم هم به خاطر این بود چون احساس میکردم محصول در دستم است و از آن لذت میبردم. باور کنید در جام جهانی روبروی پرتغال هم بازی میکردم به آنها گل میزدم. این را بدون اغراق میگویم چون تمام هدفم گل زدن بود و این را در خودم میدیدم.
* نباید دور کی روش حصار بکشیم و انتقاد نکنیم
* نظر شما در مورد عملکرد کیروش چیست؟
به نظر من اگر انتقادی از کیروش میشود باید با ادبیاتی درست و سازنده باشد. انتقاد نباید تسویه حساب شخصی باشد. ما وقتی روبروی آرژانتین خوب بازی کردیم تبعا باید از تیم کیروش خوب بگوییم ولی وقتی یک بازی مثل عمان یا بوسنی را از دست میدهیم باید انتقاد کنیم. به نظر من اینکه دور کارلوس کیروش حصار بکشیم و جوری رفتار کنیم که هیچ کس حق به انتقاد از او را ندارد درست نیست. انتقاد باید فنی باشد و انتقاد غیرفنی خوب نیست. اینکه به او ایراد بگیریم چرا فلانی را دعوت نمیکنی اصلا منطقی نیست. خود کیروش هم باید این آمادگی را داشته باشد که اگر تیمش خوب نبود از او انتقاد کنند. متاسفانه کیروش در این مسائل حرفهای شده و قبل از آنکه علیه او موضع بگیرند او دستش را پیش میگیرد و با جبهه گرفتن مقابله به مثل میکند.
* کی روش با حربه هایش انتقادات را خفه می کند
* آیا این کار درست است؟
شاید درست نباشد ولی یک نوع حربه است که بلافاصله انتقاد را خفه میکند. مگر پرسش و پاسخ چه ایرادی دارد؟ چه اشکالی دارد که ما با ادبیات درست انتقاد کنیم و ایشان به عنوان سرمربی به ما توضیح بدهد. چه اشکالی دارد که او بگوید تیمش مثلا به این دلیل مقابل ژاپن خوب بازی کرده است. ما هم از رفتار او یاد میگیریم. ما کیروش را برای الان و حال حاضر نیاوردهایم ما او را آوردهایم که آینده را بسازیم. امیدوارم با حضور او در مرحله دوم نتایج خوبی بگیریم هرچند کار خیلی سخت است. او جوانگرایی کرده ولی نباید این گونه شود که بازیکنان باتجربه کنار بروند چون جوان در کنار یک باتجربه میتواند به موفقیت برسد.
* مسئولان صنعت نفت در لیگ یک چیزی گم کرده اند؟
* این روزها فوتبال خوزستان به جز استقلال حال و روز خوبی ندارد. چرا؟
بیشترین ضربه را فوتبال خوزستان از بحث مدیریت میخورد. فوتبال خوزستان در هر شرایطی روزهای بد دارد. سال 68 تیمی مثل شاهین اهواز با نداری قهرمان ایران شد ولی بعد از دو سال این تیم محو شد. بعد از قهرمانی تیم باید بهتر شود ولی در خوزستان بعد از قهرمانی اوت میشوی. جنوب اهواز در ایران دوم شد و به آسیا رفت اما فصل بعد تیم منحل شد. استقلال اهواز نایبقهرمان لیگ شد که اگر آن گل صحیحش را میدیدند قهرمان هم میشد بعد از چند سال به چه حال و روزی افتاده است. فولاد خوزستان که همه ساختار تیم باشگاهی را دارد قهرمان ایران هم میشود ولی سال بعد سقوط میکند یعنی همان اتفاق سال 68 برای یک تیم بیپول افتاد این بار برای یک تیم با امکانات رقم خورد. این نشان میدهد هیچ تغییر مدیریتی و فکری در فوتبال خوزستان در طی این 20 سال رخ نداده است. این مسائل را باید در جای دیگری جستوجو کرد. به نظر شما چرا صنعت نفت آبادان به لیگ دسته اول عادت کرده است؟ آیا آنها چیزی را در لیگ یک گم کردهاند که دنبال آن میگردند؟ من فکر میکنم مسئولان صنعت نفت آبادان چیزی را در لیگ یک گم کردند و دوست دارم در مورد این حرف من مردم خوب فکر کنند. در لیگ برتر توجهات بیشتر است و اگر چیزی گم شود سریع پیدا خواهد شد اما در لیگ یک این گونه نیست. خود مردم از حرف من خیلی چیزها دستگیرشان خواهد شد. همه این مسائل فوتبال خوزستان را به جایی رسانده که فولاد این شرایط را دارد و مردم تابوت به دست جنازه آن را حمل میکنند و استقلال اهواز هم که برای ماندن میجنگد. صددرصد برای شما مینویسم که این تیم سقوط میکند و بهتر است از همین حالا برای لیگ یک برنامهریزی کنند. استقلال خوزستان آبروداری میکند چون یک ستاره دارد آن هم اسمش همدلی است. بازیکنان این تیم هیچ کدام خودشان را برتر از دیگری نمیدانند. نمیخواهم ناامیدکننده صحبت کنم ولی نیمفصل دوم نیمفصل بسیار سختی برای استقلال خوزستان خواهد بود. تیمهای خوزستانی اگر میخواهند موفق باشند نباید از باختن بترسند.
*عمران زاده وزنش را کنترل نکند فاجعه می شود
* کمی هم در مورد استقلال امسال صحبت کنیم. پیشبینی شما از این تیم چیست؟
استقلال نسبت به تیم سال قبل که خیلی بد بود بهتر شده است. استقلال یک خوششانسی آورد که هفتههای اول مقابل ذوبآهن بازی کرد چون شاگردان گلمحمدی تیمی بودند که تمام ضعفهای تیم مظلومی را نمایش دادند. بعد از بازی با ذوبآهن خیلیها میگفتند استقلال تهران در نیمه دوم از لحاظ بدنی کم آورد در حالی که اصلا این گونه نبود. ذوبآهن بسیار قوی توپ را میچرخاند و استقلال قادر نبود توپ را از آنها بگیرد. این تیم باید در آن بازی خوب پرس میکرد ولی مشخص است که استقلال پرس کردن بلد نیست و این کار هم تمرینات قوی و بابرنامهای میخواهد. در آن بازی هم استقلال از پا درآمده بود چون نمیدانست چگونه باید توپ را از حریف بگیرد. اصلا مشکلات ربطی به مسائل بدنی نداشت. بازی با ذوبآهن مشکلات استقلال را نشان داد و البته مظلومی را روشن کرد که باید ساختار دفاعیاش را ترمیم کند که این اتفاق تا حدودی افتاده است. بعد از آن بازی رفته به رفته ساختار دفاعی استقلال بهتر شد. چند بازی است که حنیف عمرانزاده را چابکتر میبینم چون او تا اندازهای فوتبال را بلد است اما اگر عمرانزاده وزنش را کنترل نکند و چابک نباشد فاجعه خواهد شد. او میتواند خیلی بهتر از این بازی کند و باید تمرینات بیشتری داشته باشد.
* ذوب آهن رقیب استقلال برای قهرمانی است
* این تیم میتواند قهرمان شود؟
استقلال میتواند ولی آنها حریف قوی به نام ذوبآهن دارند. البته تیمهای دیگر هم خیلی خوب کار میکنند. سپاهان و تراکتورسازی و پرسپولیس آتش زیر خاکستر هستند. این حرف من را یادتان باشد. استقلال، ذوبآهن و استقلال خوزستان به شرایطی رسیدند که روح بردن در آنها دمیده شده است یعنی به زمین میروند که ببرند. پرسپولیس هم باید خودش را به شرایط این سه تیم برساند. مهدی طارمی همه کاری در زمین میکند ولی نمیتواند ضربه آخر را با دقت بزند چون روح بردن را در آنها تزریق نکردند.
* ممکن است به زودی مربی شوم
* شما کی میخواهید مربی شوید؟
منتظر کلاس B هستم. ارتباطاتی هم دارم که البته ارتباطات سالم است. یکی دو سرمربی با من تماس گرفتند که کنار آنها باشم. من هم اعتقاد دارم که نفر اول و دوم و سوم ندارد و اگر جایی کار کنم همه با هم یک کادر میشویم. هر جایی هم که فکر کنم میتوانم کمک کنم این کار را انجام خواهم داد. ممکن است به زودی مربی شوم و این اتفاق بیفتد. همانطور که قبلا گفتم صبا به من پیشنهاد مربیگری داده بود و شاید آن زمان تا 6 ماه مربیگری برایم شیرین بود ولی به دلم نمینشست. من دوست دارم اگر قرار است جایی کار کنم حداقل سه سال فرصت داشته باشم. اگر هم سه سال نداشته باشم تا پایان فصل کسی با من کاری نداشته باشد نه اینکه بعد از سه هفته همه چیز را قضاوت کنم.امیدوارم اگر جایی کار کردم یک سال به من فرصت بدهند و بعد در موردم قضاوت کنند. زمان دادن به مربی خیلی خوب است چون یک مربی و انسان با اشتباه کردن جلا پیدا میکند. مدیران باید اعتماد کنند و زمان بدهند. همین گلمحمدی و ذوبآهن سال گذشته دچار بحران شده بودند اما با اعتماد سعید آذری حالا مدعی قهرمانی هستند.
* در فوتبال ایران چه کسی را به سبک و سیاق بازی خودت نزدیک میبینی؟
ما استعدادهای خوب زیادی داریم ولی باید بپذیریم بازیکن تحت تاثیر رفتار مربی است. مثلا محمد دانشگر از تیم نفت میتواند مدافع با کیفیتی باشد. پژمان منتظری دفاع قابل اطمینانی در ایران است.
* نظر شما در مورد سبک و سیاق بازی مرتضی پورعلی گنجی چیست؟
او وقتی توپ در اختیارش نیست باهوش و با مسئولیت بازی میکند ولی وقتی توپ در اختیارش است باید شکل بازیسازیاش را قوی کند. اگر میخواهد یک فوتبالیست خوب شود باید روی این نقطه ضعف خود کار کند. اگر میخواهی دفاعی فراتر از مدافعان دیگر باشی باید در کارهای هجومی تیمت هم شرکت کنی.
* شما با استقلال به پرسپولیس هم گل زدید اما آن بازی را باختید.
بله آن بازی دقیقا یادم است. خدا به کاظم محمودی خیر بدهد (باخنده). بنده خدا لیز خورد ولی حیف شد که ما آن بازی را از دست دادیم در حالی که میتوانستیم این بازی را ببریم.
* اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید؟
از شما تشکر میکنم و امیدوارم با صحبتهایی که انجام دادم کسی ناراحت نشده باشد چون حرفی که از دل بیرون میآید را نمیتوان نزد.